کتاب PDF پروژه شادی نویسنده گریچن رابین
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رشته روانشناسی و مشاوره (آموزش_و_پژوهش)
PDF کتاب پروژه شادی نویسنده گریچن رابین
✍ در دنیایی که زمان به سرعت در حال گذر است، شهرها ماشینی شدهاند و آدم ها روباتیک، شما چقدر به فکر شاد زندگی کردن هستید؟ آیا شاد بودن دغدغههای ذهنیتان است؟ یا به داشتن درآمد کافی از شغلی مناسب قناعت میکنید و نیازی نمیبینید برای حس شادی بیشتری، خودتان را به زحمت بیندازید؟
پروژه شادی نام کتابی است که شاد زیستن را از زاویههای مختلف بررسی کرده است. این کتاب شما را به سفری شگفت انگیز میبرد و با دستورالعملهایی کمکتان میکند از زندگی مکانیکی خود فاصله بگیرید و نگاهی به درونتان بیاندازید
جین استنفورد اسکافت» نوشته است: « افراد شاد نیازی به تفریح ندارند.» اما در حقیقت، پژوهشها نشان میدهد که نداشتن احساس بد، برای آنکه شما را شاد کند، کافی نیست. بلکه باید تلاش کنید که منشا احساسات خوب را هم پیدا کنید. یکی از راههای داشتن احساس خوب آن است که زمانی را به تفریح اختصاص دهید.
برای من کتاب، منبع بزرگی از شادی و تفریح است. من کتاب جمع میکنم، میخوانم و در اینترنت دنبال کتاب میگردم. باز کردن یک کتاب «جدید»، چه قبلا کسی آن را خوانده باشد و چه تازه از چاپ درآمده باشد، بسیار لذت بخش است.
در بخشی از پروژهی شادی میخوانیم:
گفتن این حرف به خودتان راحت است: «من وقت ندارم با آدمهای جدید ملاقات کنم یا دوست جدید پیدا کنم»، اما معمولاً این حقیقت ندارد و اگر میتوانید وقتش را پیدا کنید، پیدا کردن یک دوست جدید فوقالعاده انرژیزاست، نه سست کننده. دوستان جدید باعث میشوند وارد علایق، فرصتها و فعالیتهای جدید شوید و با این کار دنیای شما را بسط میدهند؛ آنها میتوانند منبع ارزشمندی از حمایت و اطلاعات باشند و درست مثل ترغیب کنندهی شادی، شما نیز میتوانید همان نقش را برای آنها بازی کنید.
یک استراتژی که برای پیدا کردن دوست بیشتر اتخاذ کردم شاید به نظر کمی از روی خونسردی و حساب شده باشد، اما واقعاً جواب داد. یک هدف پیشبینی شده تعیین کردم. وقتی وارد موقعیتی میشدم که با افراد جدید ملاقات میکردم، این هدف را برای خود تعیین میکردم که سه دوست پیدا کنم، مثلاً در میان والدین کلاس الیزا. برای مثال، شروع یک شغل جدید، شروع یک کلاس یا نقل مکان به یک محلهی جدید، فرصتهای بدیهی برای پیدا کردن دوست جدید هستند. داشتن یک هدف عددی در ابتدا به نظر تصنعی بود، اما نگرشم را از «آیا از تو خوشم میآید؟ آیا وقت دارم که بشناسمت؟» به چنین چیزی تغییر داد: «آیا تو آن شخصی هستی که قراره یکی از سه دوستم باشه؟»
به طریقی این دگرگونی باعث شد متفاوت رفتار کنم: مرا نسبت به دیگران صریحتر کرد؛ مجبورم کرد تلاش کنم چیزی بیشتر از یک سلام سرسری بگویم. البته، «دوست بودن» در مراحل مختلف زندگی مفاهیم مختلفی دارد. در دانشگاه، هر روز ساعتها با دوستانم وقت میگذراندم؛ این روزها تقریباً آن اندازه با جِیمی وقت نمیگذارنم. من دوستان متعددی دارم که هرگز همسرانشان را ندیدهام. این که مشکلی نیست.