تحقیق قصص و داستان های قرآنی

دسته بندي : کالاهای دیجیتال » رشته معارف اسلامی (آموزش_و_پژوهش)

مـشـخـصـات فـایـل
مـوضـوع تـحـقـیـق : همه قصه های قرآن
فـرمـت فـایـل : Word ( قابل ویرایش )
تـعداد صـفـحـات : 276
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی

 

بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :

حكمت سليمان
داود بر اريكة سلطنت بني اسرائيل تكيه داشت، و در امور جارية آنان حكومت و تصرف مي كرد، مراقب وحدت كلمة آنان و وضع اقتصاديشان بود، مخاصمان صبح نزدش حاضر شده ماجري و مرافعات خود را بعرضش مي رساندند، و بر مدعاي خود احتجاج
مي كردند، و او ميان آنان بعدل و داد داوري مي كرد.
آن داود u بود، اين هم پسرش سليمان كه هنوز بسن بلوغ نرسيده يعني در سنين يازده سالگي از عمرش جاي پدر را مي گيرد، آري داود u ديگر پيري سالخورده شده همين روزهاست كه مرگ مهلت زندگيش را بآخر رساند، دائماً در فكر قوم و امت خويش است، آيا سرپرستي آنان را به كه واگذار كند، گو اين كه فرزندان بسياري دور او پروانه وار مي گردند، اما سليمان با اين كه خردسال است لكن از جهت علم و حكمت بر همه برتري دارد، و از حيث قيافته هم پخته تر و رسيده تر به نظر مي رسد تيزهوشيش بحد كمال رسيده، و عيناً مانند پيران جهانديده با بصيرت و دور انديشي بامور رسيدگي مي كند.
بهمين جهت از دير زماني او را در مجالس قضاء و داد رسيش شركت مي داد، تا نيروي فكريش قوت يافته، و رأيش محكم گردد، سليمان نيز با علاقة فراواني در مجالس قضاء پدر حاضر مي گشت تا از پدر آرائي محكم فرا گرفته و بعدها در روشني نور آن مشكلات مملكت و دقائق امور را حل كند.
در يكي از مجالس قضاء و دادرسي داود u نشسته و فرزندش سليمان در كنارش قرار گرفته بود، دو نفر متداعي مراجعه كردند، يكي گفت: من زراعتي داشتم كه نزديك بود آنرا درو كنم، و آن چنان بود كه از جهت پر باري چشم هر بيننده اي را خيره مي ساخت، گوسفندان اين مرد در آن افتاد و اين مرد نه قبلاً آن ها را حفظ كرده و زمامشان را بدست چوپاني سپرده بود، و نه وقتي زرع مرا پامال كردند بيرونشان كرد، و در نتيجه زراعت مرا نابود كرده و چيزي از آن باقي نگذاشتند1.
صاحب گوسفند هم گفته او را انكار نكرد، و عليه او دليلي نياورد، و معلوم است كه داود u بنفع صاحب زرع حكم كرد و قضيه خاتمه يافت.
حكم داود اين بود كه صاحب زرع گوسفندان طرف دعوي را كه برابر با خسارت زراعتست بعنوان تقاص از زرعش، بجرم اين كه شبانه گوسفندان خود را بدون چوپان رها كرده بگيرد.
اما كودك خردسالش سليمان كه خدايش علم و حكمتي داده و از آغاز اين مرافعه دقيقاً در آن فكر مي كرد، ناگهان از جاي برخاست، و مهر سكوت را شكسته و در مقام خورده گيري بر آمده گفت: غير اين حكم، حكم ديگري است عالي تر و عادلانه تر2.
مراجعه كنندگان از جرأت اين كودك به شگفت در آمدند سكوت كردند تا ببينند دنبالة حرفش چيست، سليمان سپس گفت: گوسفندان را بايد بصاحبان زراعت داد تا از شير و پشم و نتايج آن ها استفاده كنند، و زراعت را بصاحبان گوسفند سپرد تا مسترد دارند، و هر يك بسر وقت ملك و مال خود برود، اين حكم نه باعث خسارت و ضرر يكي از دو طرف دعوي است، و نه ماية درآمد و غنيمت طرف ديگر، و بعدالت و انصاف نزديك تر است، از همين جا نبوغ و فوق العادگي سليمان ظاهر شد، و همه فهميدند كه او جانشين پدر خواهد گرديد.

سليمان و بلقيس
سليمان بن داود u تصميم گرفت بيت المقدس را در شام بنا كند، تا وسائل عبادت را آسان كرده و با اين عمل بسوي خدا تقرب جويد، با همتي چون كوه دست بكار شد و بسرعت هر چه تمامتر پي ريزي آنرا تمام و سپس به بناي آن پرداخت و بنائي شامخ بالا برد1، وقتي از اين كار بپرداخت دلش آسوده گشت، ولكن آرزوي ديگري باز دلش را مشغول مي ساخت، و آن زيارت خانه خدا و اداي فريضة حج بود بايد با جمعيتي انبوه اين كار را هم انجام دهد.
سليمان بقصد حرم كعبه خيمه بيرون زد، و پس از رسيدن بآنجا مدتي اقامت گزيد، وقتي نذرش را بپايان رسانيد، بار سفر بسوي سرزمين يمن بربست، و بشهر صنعا در آمد، تصميم گرفت در آن سرزمين آبي جاري سازد، همة پستي ها و بلندي ها را وارسي كرد، اثري از آب نديد، و از اين جهت ناراحت شد.
«و تفقّد الطير فقال ما لي لا أري الهدهد أم كان من الغائبين لا عذَّ بنّه عذاباً شديداً أو لأذبحنّه أو ليأتينّي بسلطان مبين»2
در ميان پرندگان بجستجوي هدهد در آمد تا او وي را بآب راهنمائي كند، و بگويد در زير چه قسمت از زمين و در عمق چند متري آب هست، ولكن از او هم خبري نيافت، و معلوم شد كه او غيبت كرده، سوگند ياد كرد كه او را شكنجه داده و يا سر از بدنش جدا كند، مگر اين كه عذر موجهي بياورد.
اما غيبت هدهد خيلي طول نكشيد، چيزي نگذشت كه برگشت و سر و دم خود را بعنوان احترام و تواضع در برابر مولايش پائين گرفته بحضور آمد، آمد تا آن خيالهايي كه مولايش درباره او كرده و آن تصميم هاي بدي كه درباره اش اتخاذ كرده بود از دلش بيرون كند، نزديك آمده و اندكي تأمل كرده گفت: من بچيزي اطلاع پيدا كردم كه تا كنون تو از آن بي خبر بودي، و قوا و وسائلي كه در اختيار تو است بدان راه نيافته است.
«فكمث غير بعيد و قال أحطت بمالم تحط به وجئتك من سبأ بنباء يقين»
اين مژده خشم و حدت سليمان را فرو نشاند و با عجله هر چه تمامتر خواست تا بفهمد خبر تازة او چيست، لذا تأكيد كرد بگو ببينم چه خبر آورده اي، و در اين مدت كجا بودي؟ هدهد گفت:
«إنّي وجدت امرأة تملكهم و اوتيت من كلَّ شئ و لها عرش عظيم، وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون الله و زيّن لهم الشيطان أعمالهم فصدَّهم عن السبيل فهم لا يهتدون»3
«من در سرزمين سبا زني را ديدم كه بر مردم آن سرزمين سلطنت مي كرد، و از نعمت آنچه را تصور شود دارا بود، و تخت سلطنتي بزرگي داشت، اما صد حيف كه شيطان در رگ و پوست او و قومش رخنه يافته و در چشم و گوش ايشا دميده بود، و همه را از راه راست منحرف ساخته، چه من او و مردمش را ديدم كه خدا را گذاشته و براي آفتاب سجده مي كردند، و از اين قسمت خيلي ناراحت و در شگفت شدم، فكر كردم هيچ ملتي بقدر آنان سزاوارتر به پرستش خدا نيست با آن همه نعمت و قوت و شوكت كه خدا بايشان ارزاني داشته آن ها چرا بايد آفتاب پرست باشند، و براي خدايي كه عالم بضمائر است و جز او معبودي نيست و صاحب عرش عظيم است سجده نكنند؟
سليمان از شنيدن اين خبر دحشت كرد، و مي خواست باور نكند، اما گفتار هدهد را هم رد نكرد بلكه در جوابش گفت:
«سننظر أصدقت أم كنت من الكاذبي. إذهب بكتابي هذا فألقه إليهم ثمَّ تولَّ عنهم فانظر ماذا يرجعون».
باش تا دربارة اين خبر تحقيق كنيم آيا راست است يا دروغ، و اگر همين طور است كه تو مي گويي اين نامة من، بردار و آن را در قصر بلقيس بينداز، و خودت از دور تماشا كن ببين چه عكس العملي از خود نشان داده و چه مي گويند4.
هدهد نامة سليمان را برداشته و بسوي كشور بلقيس پرواز كرد و پس از رسيدن، نامه را در قصر وي واقع در «مأرب» بود پيش وي بزمين انداخت و خود بكناري رفت، بلقيس نامه را گشود ديد نوشته است: «اين نامه ايست از سليمان، مي گويد: بسم الله الرحمن الرحيم، در مقام بلند پروازي و ستيزيدن با من برنخيزيد و از در سلم نزد من آئيد».
ملكة سبا بزرگان و وزراي خود را جمع كرده و خبر نامه را اعلام داشت و برايشان قرائت نمود آنگاه بمشورت پرداخت تا هم رأي آنان را بدست آورده و هم از فكر ايشان كمك بگيرد5، چون بفكر آنان اعتماد داشت، وزراي وي گفتند:
«نحن اولوا قوَّة و الوا بأس شديد و الأمر إليك فانظري ماذا تأمرين».
«ما مردان جنگي و جنگنده ايم» و البته در اين مورد تجربياتي داريم، و اما در امور سياسي ما هيچ گونه اطلاع و تخصصي نداشته و بهمين جهت رأيي هم نداريم، و لذا مي بيني كه تدبير تمامي شئون كشور را بتو واگذار كرده ايم «اختيار با تو است تو خود فكر كن هر چه صلاح ديدي همان را انجام ده» ما در اختيار تو و گوش بفرمان توايم ....

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » رشته معارف اسلامی (آموزش_و_پژوهش)

تعداد مشاهده: 1318 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: word

تعداد صفحات: 276

حجم فایل:161 کیلوبایت

 قیمت: 75,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل